«تاريخگذارى» دانشى است كه عهدهدار تعيين زمان وقوع حوادث يا بيانگر تاريخ رخدادهاى تاريخى مىباشد. در اين مقاله، «تاريخگذارى قرآن» (Chronology of Quran) از ديدگاه خاورشناسان بررسى مىگردد. در دانش تاريخگذارى قرآن، از تاريخ نزول وحىهاى قرآنى بر حضرت محمّد صلىاللهعليهوآله بحث مىشود و اين كار، فقط در خصوص قرآن كريم امكانپذير است؛ زيرا ساير كتب آسمانى نزول دفعى داشتهاند، ولى قرآن بر اساس مقتضيات و نيازهايى نازل مىشد كه به صورت تدريجى در دوران و محل زندگى پيامبر صلىاللهعليهوآله پديد مىآمد(1).
گر چه برخى از خاورشناسان از تحقق يافتن چنين امر مهمّى مأيوس گشتهاند يا عدّهاى ديگر از آنان راه رسيدن به چنين هدفى را منحصر در تعيين نوع سبك و شكل و لحن آيات و سورهها دانستهاند، ولى به نظر مىرسد كه به رغم دشوارى چنين اقدامى، مىتوان از طريق اشارات تاريخى در آيات قرآن به سيره و سنّت پيامبر و نيز با استفاده از روايات ترتيب نزول، به ميزان قابل توجّهى به اين آرمان بلند و هدف والا دست يافت.
خاورشناسان بيشتر بر سبك و آهنگ آيات و مفاد آنها تأكيد كردهاند و بر اين اساس به طبقهبندى سورهها در قالب سه يا چهار يا شش مرحله پرداختهاند و تاريخ نزول سورهها را به صورت حدسى و ذوقى تعيين نمودهاند. از آنجا كه مبناى كار آنان اِعمال ذوق و حدس محض بوده در موارد متعدّدى نتايج نادرستى را ارائه دادهاند؛ به عنوان نمونه، برخى از سورههاى مدنى را به خاطر كوتاهى آياتشان يا ذكر آيات اعتقادى در آنها جزء سور مكى بهشمار آوردهاند. اين سورهها عبارتاند از: زلزال، رحمان، انسان، نصر، تغابن، رعد، حج و بيّنه(2).
سابقه تاريخى پژوهشهاى خاورشناسان در اين موضوع به اواسط قرن سيزدهم قمرى برمىگردد. آنان در ضمن كتابهايى از قبيل تاريخ قرآن، تأليف نولدكه (در سال 1860م)، قرآن، تركيب و تعليمش، تأليف موير (در 1878م)، مقدمه تاريخى ـ انتقادى بر قرآن، تأليف ويل (در 1872م) و... به بحث و بررسى چنين موضوعى پرداختهاند(3). طيف طبقهبندى سورهها توسط خاورشناسان از سه مرحله گرفته تا شش مرحله را شامل مىگردد. اين تلاش به منظور نيل به ترتيب نزول آيات و سور قرآن انجام گرفت، به گونهاى كه با رشد و ويژگيهاى متنوع شخصيّت دينى پيامبر صلىاللهعليهوآله منسجم باشد.
در اين مقاله به منظور دورى گزيدن از گسترش يافتن دامنه بحث، تنها به گزارش و نقد پژوهش خاورشناسانى پرداخته مىشود كه شيوه طبقهبندى چهار مرحلهاى را برگزيدهاند.
مسئله اصلى در اين مقاله عبارت است از: «بررسى اعتبار تحقيقات خاورشناسان در زمينه تاريخگذارى قرآن و اينكه آيا مقاطع تاريخى و ويژگيهاى معيّن شده از سوى آنان براى هر طبقه مىتواند مبناى درستى براى طبقهبندى سورههاى قرآن قرار گيرد؟».
گوستاو ويل (Gustav Well)(1808-1889م) خاورشناس آلمانى آثار متعددى از خود به يادگار گذاشت كه مهمترين آنها مقدمه تاريخى ـ انتقادى بر قرآن است. وى در اين كتاب، درباره جمع قرآن و نظم تاريخى سورهها و آيات قرآن سخن گفته و تاريخگذارى سورهها را بر اساس سه معيار ارائه نموده است:
1. استناد به رخدادهاى تاريخى كه از طريق منابع ديگر شناخته شده است؛ يعنى در قرآن به برخى از وقايع تاريخى اشاره شده، ولى شرح آنها را بايد در منابع تاريخى جست و جو نمود.
2. مضامين وحى يا محتواى آياتى كه بيانگر شرايط و وظايف گوناگون پيامبر است.
3. سبك و سياق ساختار وحى به لحاظ نحوه لحن و آهنگ و شيوه نثر يا سجع عبارات.
آنگاه سورههاى قرآن را به چهار دسته ـ سه دسته مكى و يك دسته مدنى ـ تقسيم نموده و سورههاى مكى را به ترتيب به اين مقاطع تاريخى نسبت داده است:
از آغاز بعثت تا هجرت به حبشه (1-5 بعثت)، حدود سال 615 ميلادى؛
از آن زمان تا هنگام بازگشت پيامبر از طائف (5-10 بعثت)، حدود سال 620 ميلادى؛
و از آن زمان تا هجرت پيامبر صلىاللهعليهوآله به مدينه (10-13 بعثت)، برابر با سپتامبر 622 ميلادى.
او براى سورههاى هر طبقه، ويژگيهاى معيّنى را برشمرده است:
يك. اغلب سورهها با برخى از سوگندها آغاز شدهاند.
دو. بيشتر آيات، كوتاه و خيالانگيزند.
سه. آيات آن موزون و داراى سجع هستند.
چهار. زبان اين سورهها مملوّ از تصويرها و تمثيلهاى شاعرانه و جاذبه شعرى است.
يك. سورهها بلندتر و به نثر نزديكترند.
دو. ويژگى خيالانگيزى و جاذبه شعرى هنوز در آنها ديده مىشود.
سه. در آنها از صفات الهى همچون رحمت او، و نشانههاى خدا در طبيعت سخن گفته شده است.
چهار. اوصاف بهشت و دوزخ و نيز چگونگى عقاب و عذاب مورد بحث قرار گرفته است.
يك. سورهها بلندتر و از سورههاى طبقه دوم، به نثر نزديكترند.
دو. به گونه خطابى و موعظهاى نازل شده و جنبه خيالانگيزى ندارند.
سه. در آنها اخبار پيامبران و كيفرهاى اخروى با جزئيات بيشترى بازگو شده است.
يك. سير حوادث را پس از هجرت بيان مىكنند.
دو. آيات و سورهها بلندتر از گذشته مىباشند.
سه. بيانگر قدرت و فرمانروايى سياسى و اجتماعى پيامبر صلىاللهعليهوآله هستند(4).
از معيارهاى سهگانهاى كه براى تاريخگذارى سورهها ذكر گرديد دو معيار سبك و مضامين سورهها از آنجا كه توانايى تعيين تاريخ نزول سورهها را به صورت دقيق و روشن ندارند، طبقهبنديهاى مبتنى بر آنها صرفا ذوقى و سليقهاى بوده و از حيّز اتقان و اعتماد خارجاند؛ امّا معيار نخست ـ استفاده از اشارات و تصريحات قرآن به رخدادهاى زمانمند زندگى پيامبر صلىاللهعليهوآله ـ مىتواند در كنار روايات صحيح، سودمند و راهگشا باشد.
بيشتر ويژگيهاى مذكور سورهها نيز مخدوش بوده، نمىتوانند به عنوان وسيله سنجش و تفكيك سورهها بهشمار آيند. به نظر «ويل» در سورههاى نخستين، سجع بيشترى به كار رفته است. اوّلاً از او هيچ دليلى در اختيار نيست كه به چه جهت آن سورهها را داراى سجع بيشتر دانستهاست. اگر دليل او روايات ترتيب نزول است، اين روايات، رشد سجع سورهها را بر اثر پيشرفت رسالت پيامبر صلىاللهعليهوآله به گونه اجمالى و جزئى نشان مىدهد، نه به صورت كلّى. بهعلاوه، اگر وى آن روايات را مبناى تاريخگذارى قرار داده است، از چه رو در آن دخل و تصرّف كرده و خود ترتيب ديگرى را فراهم آورده است؟! در هر صورت، كاربرد سجع هيچ اختصاصى به سورههاى مكى يا اوائل دوران مكّه نداشته، بلكه در سراسر قرآن در مواردى به حسب اقتضاى خاص خود به كار رفته است.
ملاك كوتاهى يا بلندى آيات و سورهها نيز امرى ذوقى و تخيّلى است و نمىتوان بر پايه آن ميان مراحل دوران وحى مكى و وحى مدنى تفكيك قائل شد. اساسا كوتاهى و بلندى آيات امرى توقيفى بوده نه اجتهادى و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله آن را بر حسب مقتضاى حال مخاطبان از سوى خداوند بيان فرموده و در آنها شيوهها و اسلوبهاى كلام عرب در هر دو محيط مكه و مدينه رعايت شده است(5) و هرگز عقل و خرد يا شيوه عقلائى و ادبى دانشمندان نمىپذيرد كه خداوند متعال لزوما سورههاى كوتاه را در اوائل وحى نازل كند، آنگاه به تدريج به فرستادن آيات و سورههاى بلندتر بپردازد؛ چرا كه نقش موضوع و محتواى آنها بسيار مهمتر از نوع و تعداد كلمات و عبارات است.
تئودر نولدكه (1836-1930م) (Theodor Noldeke) خاورشناس آلمانى جايگاه بلند و شهرت عظيمى را در ميان خاورشناسان جهان به دست آورده است(6). او مدرك دكتراى خود را در سال 1856م با دفاع از رسالهاى با عنوان «تاريخ قرآن» به دست آورد كه اين كتاب از مشهورترين آثار وى مىباشد(7). البته اين كتاب به آلمانى نوشته شده و تاكنون به زبان ديگرى ترجمه و منتشر نشده است.
نولدكه در كتاب مآخذ و ريشههاى قرآن (The Origins of th Koran) ـ كه به زبان انگليسى نوشته شده ـ مقالهاى با عنوان «قرآن» (The Koran) دارد كه از مقايسه مطالب آن با آنچه ديگر خاورشناسان از آراى او نقل كردهاند، چنين به نظر مىرسد كه چكيده نظراتش را در كتاب آلمانى تاريخ قرآن، در اين مقاله انگليسى منعكس نموده است. از اين رو مناسب است ابتدا با مهمترين نظريات او در زمينه تاريخگذارى قرآن آشنا شويم، آنگاه به نقد و بررسى پارهاى از ايدههايش بپردازيم.
نولدكه همچون «ويل» سورههاى قرآن را بر پايه سه معيارى كه در پژوهش پيشين ذكر شد، به چهار طبقه ـ سه طبقه مكى و يك طبقه مدنى ـ تقسيم نموده است. او بحث خود را در تقسيمبندى وحىهاى نازل شده بر پيامبر صلىاللهعليهوآله اينگونه آغاز مىكند:
«اجزاى سازنده قرآن كنونى، بخشى به دوران مكه ـ قبل از سال 622 ميلادى ـ و بخشى هم به دورانى مربوط مىشود كه آغاز هجرت پيامبر صلىاللهعليهوآله به مدينه بوده است (از پاييز سال 622 تا هشتم ژوئن 632). موقعيّت پيامبر در مدينه كاملاً با شرايط و موقعيّت او در مكّه متفاوت بوده است؛ زيرا او در مدينه از ابتدا رهبر گروه نيرومندى بود و به تدريج حاكم مقتدر حجاز گرديد، در حالى كه در مكه صرفا يك مبلّغ و موعظهگرى ساده براى جماعتى اندك بود. وحىهاى مدنى، اعم از سورههاى كامل يا فرازهاى محدود كه جزء سورههاى مكّى گنجانده شدند، به لحاظ مفاد و محتوا كاملاً متغاير با وحىهاى نازل شده در مكه هستند. از آنجا كه وحىهاى مدنى مربوط به وقايعى مىشوند كه ما امروزه اطلاعات نسبتا دقيقى درباره آنها داريم و تاريخشان دست كم به گونه تقريبى روشن مىباشد، از اين رو مىتوان تاريخ نزول آنها را تا اندازه قابل توجهى با اطمينان تعيين نمود و در اين رابطه، روايات نيز كمك شايانى مىكنند. البته پارهاى از وحىهاى مدنى، نامشخص هستند. يكى به دليل اينكه اشارات مربوط به رخدادها و ويژگيهاى تاريخ آنها مبهم است و ديگر اينكه روايات مربوط به اسباب نزول آنها اغلب با يكديگر ناسازگارند و نوعا مبتنى بر برداشتهاى غلط يا حدس و گمانهايى محض هستند. با وجود همه اين دشواريها، تاريخگذارى سورههاى مدنى به مراتب آسانتر از تعيين تاريخ سورههاى مكى مىباشد. در ميان وحىهاى نازل شده در مكه، سورههاى كوچكى را مىبينيم كه بر اساس قضاوت هر خواننده كنجكاوى آنها بايد آخرين واحدهاى نزول باشند و سبك و آهنگشان كاملاً با سورههاى مكى متفاوت است. در نقطه مقابل آن، برخى از سورههاى مطرح شده در دوران مدينه را ملاحظه مىكنيم كه نسبت به ديگر سورههاى مدنى كمترين پيوند و شباهت را دارند و بنابراين بايد تاريخ نزولشان به اواخر دوران مكه برگردد».
نولدكه در نقد تفكيكى كه گوستاو ويل در مورد سورههاى مكى انجام داده مىنويسد:
«در ميان اين دو دسته، واحدهايى از نزول وحى وجود دارد كه به نظر مىرسد از مرحله اول به مرحله سوم از دوران وحى انتقال يافتهاند. لذا به سختى مىتوان پذيرفت كه تفكيك سورههاى مكّى آنگونه كه گوستاو ويل انجام داده است بر مبناى دقيقى صورت پذيرفته باشد. بنابراين تعيين دقيق تاريخ نزول بسيارى از آنها ناممكن است.
از آنجا كه قرائن و شواهد روشنى براى حوادث وجود ندارد، ما ناگزيريم كه از طريق خود قرآن، رشد و پيشرفت روانشناختى شخصيّت پيامبر صلىاللهعليهوآله را پىگيرى و جست و جو نماييم و بر همين اساس به تاريخگذارى سورهها بپردازيم. البته در اين رهگذر نيز همواره با فرضياتى ذهنى و يا حدس و گمان مواجه هستيم، ولى بايد بدانيم كه روايات معتبر در زمينه وحىهاى نازله در دوران مكه بسيار اندكاند و در واقع مىتوان گفت كه تاريخ مربوط به دوران پيش از هجرت پيامبر از مكه به مدينه آنچنان تاريك و مبهم است كه ما حتى نسبت به سالى كه پيامبر به نبوّت رسيد اطمينانى نداريم. احتمال دارد در سال 610 ميلادى بوده، ممكن است اندكى زودتر از آن تاريخ بوده و شايد هم قدرى ديرتر از آن سال واقع شده است. در هر صورت، بهتر آن است كه به تاريخگذارى نسبى و تقريبى وحىهاى دوران مكّه در سه طبقهبندى عمده و مجزّا بپردازيم».
وى در ادامه پيرامون ويژگى سورهها در مرحله نخست از دوران مكه اينچنين ديدگاه خود را مطرح مىكند:
«در سورههاى مربوط به مرحله اول از وحى دوران مكّى، هيجان پيامبر، اغلب خود را با شدّت و حرارت فراوان نشان مىدهد. اين هيجان و احساس به قدرى شديد بوده كه او نمىتوانسته سخنان خود را با انتخاب مطرح كند، بلكه آن سخنان به صورت ناگهانى از زبان او لبريز و صادر مىشدهاند.
بسيارى از اين گونه فرازهاى وحى، يادآور غيبگوييها و پيشگوييهاى كاهنان ملحدى است كه سبك آنها براى ما معلوم است؛ هر چند كه احتمالاً نمونه كاملاً معتبرى در دست نداريم. سورههاى اين مقطع از وحى، نظير آن غيبگوييهاى كاهنان، هرگز طولانى نبوده، بلكه مركّب از جملاتى كوتاه هستند، ولى سجعها به سرعت تغيير مىيابند.
نعمتهاى بهشت و رنج و عذابهاى دوزخ به گونه پرشور و هيجانانگيزى مطرح شدهاند. البته تمام سورههاى اين دوره داراى چنين شدّت نبوده، بلكه آخرين سورههاى آن به گونه آرامترى بيان شدهاند. با اين همه بايد اذعان نمود كه تعيين نزول دقيق آنها فوقالعاده دشوار است؛ به عنوان مثال از هيچ طريقى نمىتوان اطمينان حاصل نمود كه آيا آغاز سوره «علق» قديمترين قسمت وحى قرآنى باشد. روايتى كه مىگويد سوره علق نخستين سوره نازله بوده است به عايشه همسر مورد علاقه پيامبر برمىگردد، در حالى كه او هنگام نزول وحى هنوز به دنيا نيامده بود. علاوه بر اينكه عايشه به هيچ وجه از وثاقت و اعتبار كافى برخوردار نيست و دليل ديگر اينكه سورههاى ديگرى وجود دارد كه توسّط ديگران به عنوان نخستين واحدهاى نزول معرّفى شدهاند. در هر صورت بر اساس ديدگاه روايى آيات نخستين سوره علق، در اوايل دوران وحى نازل شدهاند.
لحن سورههاى مكّى درست از هنگامى شدّت يافت كه پيامبر با مقاومت سرسختانه دشمنانش روبرو گرديد. در چنين شرايطى او ديگر نمىتوانست با كسانى كه تبليغ و ترويج پيامبر را در موضوعات مربوط به مبدأ و معاد به استهزا مىگرفتند به نرمى سخن گويد. و از آنجا كه عموى پيامبر ـ ابو لهب ـ به شدّت او را از خود رانده بود، لذا در قالب يك سوره كوتاه ـ سوره تبّت ـ او و همسرش محكوم به آتش دوزخ شدند.
سورههاى اين مقطع از دوران وحى مكّى بخش مهمّى از قسمتهاى قرآن را تشكيل مىدهند».
نولدكه ويژگيهاى سورههاى دوره ميانى مكّه را به گونهاى متفاوت ارزيابى مىكند:
«در اين دوره، شيوه تخيّل به گونه محسوسى كاهش مىيابد؛ هر چند كه هنوز داراى حرارت و هيجان هستند. لحن و آهنگ آنها به تدريج به نثر نزديكتر مىشود. اضطراب و نگرانى فروكش مىكند. آيات طولانىتر مىشوند. محلّ سوگندها در عناوين ابتدايى آيات، انتخاب شدهاند. كاربرد مكرّر «قل» ـ كه به منظور اعلام پيام خاص قرآنى است كه محمّد صلىاللهعليهوآله مأمور به ابلاغ آن مىگردد ـ در اين سورهها به چشم مىخورد. نام «الرّحمن» كه يكى از اسامى خداوند است و از دوران پيش از اسلام در قسمت جنوبى و مركزى حجاز به كار مىرفته، در اين سورهها فراوان به كار رفته است. در اين دسته از سورهها كه تعدادشان بيست و يك سوره است، روى هم رفته، زيبايى و جذابيت سبك آيات وحى از بين مىرود. يك سوره از قرآن به نام فاتحه به آغاز همين مرحله مربوط مىشود. اين سوره بيانگر دعا و نماز مسلمانان است و نيز جوهره قرآن را تشكيل مىدهد. چند واژه آن مستقيما از يهود اقتباس شده است؛ مانند معرفى خدا به عنوان «رحمن» كه همان «رحمانا»ى يهود است و نام معروف خدا در دوران تلمودى بوده است. به نظر مىرسد كه محمّد صلىاللهعليهوآله واژه «رحمن» را به عنوان اسم خاص پروردگار به جاى «اللّه» كه قبلاً توسّط مشركان به كار مىرفت، برگزيده است. لذا در سورههاى اين مرحله از وحى به طور فراوان با كاربرد «رحمن» روبهرو مىشويم».
در مورد ويژگيهاى سورهها در مرحله پايانى وحى مكّى نيز چنين تحليل مىكند:
«سورهها در اين مرحله تقريبا به طور كامل منثور هستند كه البته نمونههاى مسجّعى را نشان مىدهند كه رفته رفته به حالت كليشهاى درآمده، نوعا به «ون» و «ين» ختم مىشوند.
سخنان توصيفى و تخيّلى كمرنگ شده و آيات وحى، شكل خطابى به خود مىگيرند. قصص انبياء، افكار و ايدههاى پيشين را تكرار مىكند. برخى از سورهها حجم زيادى دارند. گاهى بارقهاى از نيروى شعرى نمايان مىشود. اين دسته از سورهها كه تعدادشان باز بيست و يك سوره است، مىتواند به عنوان نمايى از خشم يا رنجش پيامبر در برابر برخى از همقبيلههاى مكّى نسبت به پيام او بهشمار آيد. اين سورهها براى كسى كه با مفادشان پيشاپيش آشنا باشد، آموزنده و اصلاحگر است، ولى ابتدا به نظر مىرسد كه دست كم براى اذهان كافران در ايجاد اعتقادى راسخ چندان مناسب نباشد. در حالى كه چنين تصوّرى درست نيست؛ چرا كه در واقع بيانات و مطالب اين سورههاى طولانى مكّى ظاهرا تأثير و نقش فوقالعادهاى در تبليغ اسلام داشته است».
و بالاخره درباره ساختار شكلى و محتوايى سورهها در دوران وحى مدنى معتقد است:
«سبك سورههاى مدنى شباهت نسبتا نزديكى به سورههاى آخرين مرحله از دوران مكه دارد. در بيشتر نثرهاى آن، جلوهها و زيباييهاى فصيح فراوانى به چشم مىخورد. اين سورهها كه تعدادشان بيست و چهار سوره است و به ترتيب زمانمند خاصّى يكى پس از ديگرى قرار گرفتهاند بيانگر قدرت فزاينده سياسى پيامبر و تشكيل چارچوب اجتماعى امّت اسلامى او هستند. در ديدگاه مسلمانان، محمّد صلىاللهعليهوآله رسالت و مسئوليتهاى گوناگونى دارد. در يك زمان او فقط براى مؤمنان وعظ و سخنرانى مىكرد. در برههاى ديگر در برابر شكستها يا پيروزيهاى بهدست آمده واكنش مناسب نشان مىداد يا به سرزنش و توبيخ نسبت به ضعف ايمان برخى افراد مىپرداخت و يا مردم را به خوبيها و فضائل اخلاقى دعوت مىكرد. او حتّى از ارشاد و نصيحت به منافقان دريغ نمىورزيد. البته با يهوديان كه تعدادشان در مدينه زياد بود، در موارد متعدّدى سختگيرى مىكرد، ولى كمتر سخنى عليه مسيحيان مىگفت؛ امّا بتپرستان در مدينه بسيار كم بودند، لذا سخن چندانى درباره آنها بيان نمىكرد. در هر حال پيامبر به عنوان رهبرى شناخته شده و رسمى در دين و امور اجتماعى جامعه مدينه مطرح مىشود. آيات قرآنى او در ارتباط با تشريع احكام كيفرى، امور داخلى، همچون قوانين ازدواج و طلاق و ارث، مقررات راجع به آداب و مراسم گوناگون، امور شخصى، رهنمودهايى درباره مشكلات مقطعى بود و نيز آياتى درباره دعوت به جهاد در راه خدا نازل گرديد. دسته مهمى از آيات مدنى اشاره دارد به قطع رابطه پيامبر با قبايل يهود و سپس مطرح ساختن شخصيّت ابراهيم به عنوان بنيانگذار خانه كعبه و نخستين اسوه مسلمانان حنيف كه بيانگر دين خالص الهى است»(8).
نولدكه معتقد بوده است كه ترتيب زمانى آيات و سورههاى قرآن را بر خلاف شيوه اسلامى آن بايد تنظيم نمود. همانگونه كه ملاحظه شد، او براى خودش روش نوينى برگزيد كه بسيارى از خاورشناسان تحت تأثير او قرار گرفتند و از او پيروى كردند؛ هر چند كه همگى به نتايج مشتركى دست نيافتند. اين نوع تاريخگذارى قرآن، اندك اندك اذهان همه خاورشناسان را به خود مشغول ساخت و سهمگينترين اشتباهات را پديد آورد.
اين پيشفرض كه تغيير وحىها مبتنى بر تغيير روانشناختى شخصيّت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله بوده است، پايه و اساس قابل دفاعى ندارد؛ زيرا اوّلاً چنين نبوده كه تجربه وحيانى پيامبر بر اثر تكرار و استمرار وحىها طويل المدّتتر شده باشد تا بتوان رشد طول سورهها را از همين رهگذر ادّعا و اثبات نمود. ثانيا خداوند حكيم بر اساس مقتضيات و نيازها و مسائل اجتماعى، كوتاهى و بلندى سورهها را تعيين نموده است، نه آنكه وحى تابع حالات عرفانى شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله بوده باشد؛ چرا كه آن حضرت صرفا دريافتكننده و ابلاغكننده وحى بوده است. لذا هيچ گونه حقّ تصرّف و ايجاد تغيير در كمّ و كيف وحى نداشته است.
بنابراين نمىتوان ادّعا نمود كه طول وحى لزوما سانتيمترى افزايش مىيافته و هر واحد نزول حدّاقل يك سانتيمتر نسبت به وحى پيش از خود طولانىتر بوده است. البته اين سخن صادق است كه تطويل سورهها فى الجمله افزايش مىيافته، نه آنكه افزايش آنها به صورت وحدت رويه ثابتى درآمده باشد. لذا گاهى سورهاى كوتاه پس از سورهاى بلند نازل شده است؛ مثلاً سوره اعراف كه سى و نهمين واحد نزول بوده، شامل 206 آيه است، در حالى كه چهلمين واحد نزول؛ يعنى سوره جنّ تنها 28 آيه دارد و بسيار كوتاهتر از سوره پيش از خود مىباشد.
نولدكه تاريخ مربوط به دوران پيش از هجرت پيامبر از مكه به مدينه از جمله سال نبوت پيامبر صلىاللهعليهوآله را مبهم و نامشخّص خوانده است. در پاسخ او مىگوييم: در مورد اينكه بعثت پيامبر صلىاللهعليهوآله در بيست و هفتم ماه رجب، سيزده سال پيش از هجرت (برابر با 609 ميلادى) صورت پذيرفته، روايات بسيار زيادى وارد شده است و در آنها عبادات ويژهاى سفارش گرديده؛ زيرا آن روز را پيوسته باب فتح بركات دانستهاند(9).
نولدكه سخنان قرآن را در سورههاى مرحله نخست مكّه در سجع گونگى و كوتاهى و همراهى با سوگند به كهانت كاهنان ملحد و غيبگويان پيش از نزول قرآن تشبيه نموده است.
گر چه به لحاظ سبك بين اين دو نوع سخن تشابه وجود دارد، ولى نبايد تفاوتهاى قرآن با كهانت را ناديده انگاشت؛ چرا كه در كهانت، تكلّف و گنگى و اباطيل به كار مىرفت، در حالى كه در قرآن مجيد هيچ يك از اين نقصها وجود ندارد؛ چنان كه وليد بن مغيره كه از ناموران بلندپايه عرب بهشمار مىرفت، پس از شنيدن سخنان قرآن چنين اذعان نمود:
«يا عجبا لما يقول ابن أبى كبشه فواللّه ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذى جنونٍ و انّ قوله لمن كلام اللّه»(10).
آنچه فرزند ابى كبشه مىسرايد، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر است و نه گزافهگويى بىخردان، بىگمان گفته او سخن خداست.
بنابراين تشابه بين آيات قرآن و سخنان كاهنان به لحاظ وجود سجع و كوتاهى سخن، دليل بر همسانى آن دو نيست.
نولدكه در مورد سوره علق مىگويد اين سوره نمىتواند نخستين سوره نازله باشد؛ زيرا روايتى كه مىگويد «علق» نخستين سوره نازله بوده فقط از طريق عايشه نقل شده است. پاسخ آن است كه اوّلاً در منابع اهل سنّت اين روايت را از طريق غير عايشه نيز نقل كردهاند؛ به عنوان مثال، طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از ابى رجاء عطاردى نقل مىكند:
«ابو موسى اشعرى براى ما محفل قرآن تشكيل مىداد و اقراء مىنمود. موقعى كه به تلاوت سوره علق رسيد، چنين گفت: «اين نخستين سورهاى است كه بر محمّد صلىاللهعليهوآله نازل شده است» و نظير اين معنى را ابن اشته در كتاب المصاحف از قول عبيد بن عمير روايت كرده است»(11).
ثانيا در منابع شيعى نيز رواياتى وارد شده كه به نزول سوره علق به عنوان نخستين سوره تصريح نمودهاند(12).
اين پيشفرض كه رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله با قومش به تدريج سرسختانهتر مىشد، محل تأمّل و اشكال است. به چه دليل رفتار آن حضرت بايد به مرور زمان خشنتر شده و مثلاً فراز و نشيب نداشته باشد؟ ترديدى نيست كه قرآن كريم برترين سخن بليغ است كه با مقتضاى حال مخاطبان و شرايط زمان و مكان سازگار مىباشد و باز بديهى است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در طول دوران رسالت خويش با افراد گوناگونى از جهت نوع برخورد و روحيه و ايمان متفاوت روبهرو بوده است. بنابراين به طور مسلّم نوع سخن گفتن آن حضرت با مخاطبان متعدّد، فراز و نشيب و نوساناتى بر حسب مقتضاى حال داشته است. ثانيا اگر اين پيشفرض را ـ كه رفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله با قومش به تدريج سرسختانهتر مىشد ـ نولدكه خود پذيرفته است، چرا سوره تبّت را سومين سوره نازل شده دانسته و حال آنكه به جهت خشونتآميزى سوره بايد ترتيبى متأخرتر داشته باشد! بنابراين آشكار مىگردد كه بسيارى از سخنان نولدكه ـ همانگونه كه خود تصريح نموده ـ حدس و گمانهايى بيش نيست و مبناى علمى ندارد.
از بارزترين شبهات نولدكه اين است كه در مورد قرآن احتمال وقوع تحريف داده است. او در پايان ويژگيهاى سورههاى مرحله نخست وحى آورده بود كه «احتمال مىرود بسيارى از سورهها در همان اوان دوران وحى از دست رفته باشند».
اين احتمال دقيقا مستلزم وقوع تحريف در قرآن كريم است كه ادّعايى نادرست و مردود مىباشد. قول حق آن است كه مجموع وحى قرآنى بدون كم و كاست مدوّن شده است و ادلّه قرآنى و روايى و تاريخى و عقلى بر بطلان قول تحريف بيان شده است(13).
اين پيشفرض نيز كه سورههاى قرآن به تدريج ويژگى تمثيلى و تخيّلىاش كاهش مىيابد، در خور نقد است. به چه دليل حالت استعارى و تمثيلى قرآن، فراز و نشيب متوالى نداشته باشد و همواره از فراز به نشيب جريان يافته باشد؟ مراد از شيوه تخيّل، به كارگيرى انواع مجاز در سخن است و مىدانيم كه استعاره بهترين نوع مجاز است و ابن رشيق هم گفته است كه استعاره از محاسن كلام بهشمار مىآيد، مشروط بر اينكه در محل و موضع مناسب خود به كار رود.
به هر حال هيچ دليلى وجود ندارد كه حالت استعارى و تمثيلى قرآن همواره از فراز به نشيب باشد و به تدريج كاهش يافته باشد، بلكه قرآن كريم طبق مقتضاى حال نازل شده است.
نولدكه كاربرد سوگند در عناوين و آيات نخستين سورهها را نشانه تعلّق آن سورهها به دوران ميانى وحى مكّى دانسته است و حال آنكه در نخستين آيه از سورههاى ديگرى مربوط به دوران نخستين وحى مكى نيز سوگند مشاهده مىشود: «والذّاريات ذروا»، «والطور»، «والنجم اذا هوى»، «ن و القلم و ما يسطرون»، «لا أقسم بيوم القيامة»، «والمرسلات عرفا»، «والنازعات غرقا»، «والسّماء ذات البروج»، «والسّماء و الطارق»، «والفجر»، «لا أقسم بهذا البلد»، «والشمس و ضحيها»، «واليل اذا يغشى»، «والضّحى»، «و التين و الزيتون»، «والعاديات ضبحا»، «و العصر».
نولدكه همه اين سورهها را كه با سوگند آغاز شدهاند خود جزء سورههاى دوران نخست مكّه ياد كرده است و جالب اينجاست كه تعداد اين سورهها بيشتر از سورههايى است كه جزء دوران ميانى مكّه برشمرده و با سوگند آغاز شدهاند.
از ديگر اشتباهات مهم وى اين است كه نزول سوره فاتحه را مربوط به مرحله ميانى از وحى مكّى دانسته و آن را چهل و هشتمين سوره نازل شده معرفى كرده است، در حالى كه مىدانيم سوره فاتحه جزء لاينفك و از شرايط صحّت نماز مىباشد، چنان كه در روايات آمده است: «لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب»(14).
از سوى ديگر مسلّم است كه نماز نخستين حكم شرعى بوده كه در صدر اسلام واجب گرديده است و پيامبر و پيروانش مقيّد به اقامه آن بودهاند. از اين رو امكان ندارد آنگونه كه نولدكه تاريخگذارى كرده، «فاتحه» سوره چهل و هشتم از واحدهاى نزول وحى باشد. بنابراين قول حق آن است كه اين سوره پنجمين سورهاى است كه در اوايل وحى مكّى؛ يعنى در همان آغاز بعثت بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شده است(15).
رژى بلاشر (1900-1973م) از خاورشناسان فرانسوى است كه در شيوه پژوهش از نولدكه بهره جسته و تحت تأثير او قرار گرفته است. مهمترين اثر او مقدمهاى بر ترجمه قرآن است كه به وسيله دكتر محمود راميار به زبان فارسى برگردانده شده و با نام در آستانه قرآن انتشار يافته است. در ترجمه بلاشر، سورهها به ترتيب تاريخى قرار گرفته و تنها در چند نكته با ترتيب و طرح نولدكه تفاوت دارد و پيشنهاد او را درباره سه دوره مكّى كاملاً مىپذيرد، در ادامه مىگويد با توجّه به اينكه نه سيره پيامبر صلىاللهعليهوآله چنان كه محقّقان مسلمان تصوير كردهاند و نه آن طرحى كه مورخان غربى ترسيم نمودهاند، هيچ كدام براى تقسيمبندى سورهها از نظر ترتيب نزول زمانى آيات الهى، پايهاى مطمئن بنيان نمىنهند؛ از اين رو، طبيعى است كه پژوهش بايد به شيوهاى ديگر و بر اساس اصول ديگر تداوم يابد. فرضيه اول ما اين است كه قرآن بايد نقطه مشترك اين طبقهبندى باشد. پيشفرض ديگر ما بازيافتن نشانهها و شاخصهايى در قرآن است كه به بررسى تجربه دينى محمّد صلىاللهعليهوآله درباره تحول و مظاهر تبليغ آن و درباره عبور از يك مرحله تبليغ صلحآميز به يك فعاليت گسترده به عنوان رهبر جامعه مىپردازند. البته بايد اذعان نمود كه اين شيوه پژوهش نيز خالى از تخيّل نخواهد بود؛ زيرا همانگونه كه نمىتوانيم اعتماد كامل به روايات داشته باشيم، با تكيه بر فرضيّات هم نمىتوان تمام مراحل تبليغ پيامبر صلىاللهعليهوآله را مشخّص نمود(16).
آغاز وحى مكّى با شروع عبادت و شبزندهدارى و دعا مقارن بوده است؛ زيرا مسلمانان نخستين به گردآورى پنج سوره كه مشتمل بر عبادت و ادعيه باشد احساس نياز مىكردهاند.
آيات اين مرحله وحى از نظر سبك عموما مركّب از شش تا ده هجا مىباشد. پايان آيهها بر آهنگى كه از غناى بسيار و زيبايى بىاندازه بهرهمند است، تكيه دارد و غالبا دو يا سه آيه با سجع و برگردان پايان مىيابد؛ مانند سوره «مرسلات». در بسيارى از سورهها كه رازهاى الهى درباره جهان با خواننده در ميان گذاشته مىشود نظير ستارگان، كوههاى مقدس و ساير مظاهر هستى، اصولاً سوره با آن مفاهيم آغاز مىگردد.
در دومين مرحله وحى مكّى، بيست و دو سوره نازل شده كه آغاز آن، سوره كهف و پايان آن، سوره نجم است. اين سورهها مفصّل و داراى مطالب متنوعاند. فاصله اصول عقايد جامعه نوبنيادى كه بر پايه تعاليم قرآن در مكه تأسيس شده بود با گروههاى مخالف، كاملاً محسوس بود. با نگرش به آيات «81، 82، 90 و 92» سوره مؤمنون، به اين فاصله فكرى كاملاً مىتوان پى برد. اعتقاد به يگانگى خدا و ابديت او مكرّر خاطرنشان شده است. پيامبر براى آنكه از گفت و گوى خود نتيجه بهتر بگيرد به ذكر داستانهايى مىپردازد كه در ميان قوم عرب شناخته شده بوده است. در اين مرحله از وحى، به لحاظ سبك نگارش، سورهها آيات طولانىترى دارند و از نظر هنجار كلى، داراى جاذبهاى هستند كه آيات مرحله نخستين فاقد آن بود. نيروى تخيّل در مرحله ميانى سور مكّى، كمتر به چشم مىخورد و واقعگرايى بيشتر است. موضوع آيات، بيشتر ناظر به سركوبى دشمنان اسلام است.
بيست و دو سوره نيز به مرحله سوم اختصاص يافته، اين مرحله در واقع مكمّل مرحله دوم است. لحن گفت و گوى آيات، آهنگى اندرزگونه دارد. در اين دوره، واژه خطابى «ايّها الناس» به جاى واژههاى ديگر در آغاز آيهها به كار برده شده است، زيرا مخاطب قرآن، ديگر مردم مكّه نبودند و علاوه بر مردم مدينه بسيارى از قبايل اطراف نيز مورد خطاب محمّد صلىاللهعليهوآله قرار گرفتند. در اين دوره چند بار به نكتهاى اشاره شده كه حائز كمال اهميت است و آن اشاره قرآن به ناكاميها و شكستهاى پيامبران پيشين است. قرآن در اين مورد ترتيب تاريخى را رعايت كرده و مأموريت همگى پيامبران را هدايت مردم دانسته است. مىتوان اينگونه مطالب را گام اساسى در پيامبرشناسى اسلام بهشمار آورد.
مسئله قيامت و زندگى پس از مرگ بيش از هر موضوع ديگرى، در سومين مرحله وحى مورد گفت و گوى قرآن قرار گرفته است.
آياتى كه در مدت ده سال رسالت پيامبر در مدينه نازل گرديده، محتواى بيست و چهار سوره كوتاه و بلند را تشكيل داد. گسيختگى مطالب به هم پيوسته، به وضوح قابل مشاهده است. در اين سورهها مكرّر آمده است كه از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.
در اين مرحله، آيات دوازده سطرى به منظور بيان پارهاى از دستورات فقهى كه در گذشته در قالب كوتاه و يكنواخت و با جملههاى مسجّع بيان شده بود، ديده مىشود، آيات اين دوره از وحى در مواردى سرشار از تهديد به رنج و عذاب است. بهطور كلى آيات مدنى هم به لحاظ سبك و هم از حيث موضوعات مطرح شده، نشاندهنده ارتباط دائمى و هماهنگى كامل قرآن با نيازهاى واقعى مردم آنسامان است كه در گذشته وجود نداشته است. در سورههاى مدنى براى سازمان قبيلهاى از طريق سلسله مراتب اجتماعى، نظامى نوين طرح گرديد و تساوى زن و مرد دگرگون شد و براى امور اخلاقى و پارهاى از وظايف اجتماعى ضوابطى مقرّر گرديد(17).
بلاشر نيز همچون ويل و نولدكه، سورههاى قرآن را به ترتيب زمانى درآورده است، ولى بنا به اعتراف خودش اين تاريخگذارى خالى از اشتباه و بيراههروى نيست(18).
انگيزه او از ارائه ترجمه قرآن بر اساس ترتيب مزبور اين بوده كه وى اعتقاد داشت تنها از طريق بررسى قرآن مىتوان مراحل پيشرفت و گسترش آيين اسلام را دنبال نمود، در حالى كه سيره پيامبر و اخبار صحابه نمىتوانند به تنهايى به تشريح و تبيين موضوعى بپردازند كه قرآن از آن ساكت است(19).
ولى نظر صائب اين است كه با توجّه به آن همه دقت و كنجكاوى عالمان مسلمان درباره هر مطلبى كه به تشخيص آيات و سور مكّى و مدنى قرآن مربوط مىشود، هرگز ترديدى نداريم در اينكه اعتماد به روايات صحيح و معتبر اسلامى بهترين راه مطمئن براى رسيدن به دقيقترين و مناسبترين ترتيب زمانى نزول آيات قرآن است(20).
يكى از مهمترين اشتباهات وى در مورد تعبير «يا ايّها الناس» اين است كه مىگويد: «كاربرد اين تعبير در مرحله سوم از دوران وحى به خاطر اين است كه مخاطب قرآن در آن مرحله، ديگر تنها مردم مكه نبودند، بلكه علاوه بر مدينه، بسيارى از قبايل اطراف نيز مورد خطاب محمّد صلىاللهعليهوآله قرار گرفتند».
در واقع، وحى به لحاظ خطاب، سه مرحله داشته است:
يك ـ خطاب به پيامبر صلىاللهعليهوآله به صورت نهانى: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» (علق / 1).
دو ـ خطاب به پيامبر و خويشان نزديكش: «وَ أَنْدِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ» (شعرا / 214).
سه ـ خطاب به همه جهانيان: «يا ايّها الناس».
امّا برخى از خاورشناسان ترجيح مىدهند كه جهانى بودن قرآن را كمرنگ ساخته، بگويند رسالت محمّد صلىاللهعليهوآله براى باديهنشينان بوده است؛ زيرا پيامها و مطالب آن فقط متناسب با ساكنان صحرا بوده است. بلاشر نيز بر همين اساس، عبارت «يا ايّها الناس» را به معناى خطاب به جهان بدويان دانسته است.
با اندك تأملى در پژوهش بلاشر مىتوان دريافت كه نتايج كار او با مسلّمات فراوانى در تضاد است. به ويژه اينكه از جهت موضوع و محتوا مىبينيم كه بلاشر سورههايى را كه از قيامت و پديدههاى هستى در آن زمان بحث مىكنند در مرحله نخست از دوران وحى جاى داده است، در حالى كه موضوعات متعدد ديگرى در همان دوران در قالب آياتى مطرح شدهاند كه تكرار آن مباحث در همان مرحله كمتر از آيات مربوط به رستاخيز نيست، ولى او هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است؛ مانند خلقت انسان، جريان تعليم با قلم، امور اخلاقى مطرح شده در سوره قلم و سوره مدّثر و نيز مباحث عقيدتى و... كه بلاشر آنها را در تعيين معيارهاى خويش ناديده گرفته است. و آنگونه كه او سورههاى مكّى را به سه دوره تفكيك نموده، هيچ مبناى منطقى و تاريخى معتبر ندارد(21).
رود ول (Rod well) كشيش و دانشمند انگليسى از خاورشناسان و قرآنپژوهان قرن نوزدهم ميلادى بوده است. يكى از خدمات او ترجمه قرآن به زبان انگليسى است كه تاكنون هفت بار تجديد چاپ شده است(22). وى همه سورههاى قرآن را به زعم خود بر اساس ترتيب زمانى نزولشان تنظيم نمود كه در اين نوع پژوهش خود از شيوه و عملكرد نولدكه پيروى كرده است، ولى در مورد ترتيب سورههاى مربوط به طبقه اوّل دوران وحى مكّى، از نظرات و اجتهادات شخصى خويش بهره گرفته است. (بلاشر، 249-250). رود ول در تنظيم ديدگاه خود در ترتيب آيات و سورههاى قرآن سخنان در خور نقدى دارد و سخن خود را از اينجا آغاز نموده كه چون آيات نازل شده در ابتداى دوران وحى كوتاه بودهاند، لذا بايد آنها را در جايگاه مناسبى از سورههاى مختلف جاى داد؛ مثلاً در مورد سوره «ملك» چنين گفته است:
«آيات هشتم تا يازدهم متأخر از ساير آيات نازل شدهاند، لكن بعدها در آنجا قرار گرفتهاند؛ زيرا هر يك از آن آيات نسبت به بسيارى از آيات ديگر اين سوره طولانىترند»(23).
او همچنين ادّعا كرده است كه «آيات (24-60) سوره ذاريات در جايگاه اصلى خود قرار نگرفتهاند، بلكه در جريان جمعآورى و تدوين قرآن در زمان عثمان به آنجا منتقل شدهاند به انگيزه اينكه قرآن تعديل مناسبى پيدا كند»(24).
ترديدى نيست كه به محض نگاه كردن به خود مصحف عربى ـ كه بىنياز از ترجمه و تنظيم رود ول است ـ آيات «8 ـ 11» سوره ملك را مىيابيم كه به ترتيب داراى اين تعداد كلمه هستند (13-9-12-5)، در حالى كه تعداد كلمات ساير آيات به كار رفته در اين سوره مابين «8-18» كلمه مىباشد. و مهمتر اينكه آيات «8-11» اين سوره كه رود ول مدّعى شده كه بعدها به آن قسمت پيوستهاند به لحاظ مفاد و موضوع، ارتباط و پيوند كاملى با آيات قبل و بعد خود دارند. نادرست بودن ادّعاى او نسبت به آيات سوره ذاريات نيز روشن است، چرا كه با تأمل در مفاهيم و مطالب اين سوره و محتواى آيات متوجه مىشويم كه آيات «24-60» به صورت منطقى و طبيعى، مكمّل موضوعى هستند كه در آيات اول تا بيست و سوم اين سوره مورد بحث قرار گرفته است، زيرا سوره از آيه «1-4» با سوگند آغاز مىشود، سپس در آيات «5-6» نسبت به عالم آخرت هشدارهايى مىدهد و در آيات «7-12» كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را ترجيح داده و آخرت را ناديده انگاشتهاند مورد انتقاد قرار مىگيرند، سپس در آيات «13-19» پاداش مؤمنان و عواقب كافران توصيف مىشود، آنگاه در آيات «20-23» نشانههاى پروردگار عالم هستى تشريح مىگردد. و در آيات «24-53» آيات الهى در تاريخ تبيين مىشود و اينكه چگونه امّت كافرى كه پيامبر خويش را به سحر و جنون متهم ساختند، هلاك گرديدند، و در آيات «54-60» تهديد انكاركنندگان رسالت انبياى الهى مطرح مىشود(25).
در طبقهبندى چهار مرحلهاى سورهها، پژوهش چهار تن از خاورشناسان معروف را گزارش و نقد و بررسى كرديم. يكى از اشتباهات مشترك همه آنها اين است كه مىگويند وحى مكّى با وحى مدنى در اسلوب تفاوت دارند، بدين معنى كه اسلوب سورههاى مكّى، شدّت و خشم و وعد و وعيد و تهديد و ارعاب است، در حالى كه سورههاى مدنى داراى ويژگيهايى از قبيل نرمش و عفو و مهربانى است. واقعيت آن است كه قرآن كريم در هر دو قسم مكّى و مدنى شامل شدّت و نرمى است. لذا در وحى مدنى نيز ما شاهد ويژگى سختى و شدّت هستيم؛ مانند آيات 10، 11 و 12 سوره آل عمران: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن تُغْنِى عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئا وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ...» و آيات 167، 168 و 169 سوره نساء: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ... إِلاَّ طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا...» و از سوى ديگر در وحى مكى نيز ويژگيهاى نرمى و عفو به چشم مىخورد؛ مانند آيه 54 سوره انعام، 46 سوره اعراف، 62، 63 و 64 سوره يونس و... .
خاورشناسان بر آن باورند كه با استناد به روايات كارى نمىتوان كرد و ترديد مىكنند كه بتوان با اعتماد به سيره نبوى و روايات معتبرى كه گزارشگر وقايع و حوادث جزئى و كلّى عصر پيامبر صلىاللهعليهوآله و دوران نزول قرآن هستند، آيات قرآن را مرتّب گردانيد(26).
آنان در مواردى هم كه به سنّت و روايات توجّهى دارند از روايات به درستى بهره نمىبرند، در بسيارى از موارد نيز احتمالات و فرضيات ذهنى و تخيّلى محض را در مقام تاريخگذارى آيات و سورهها همچون حقائقى مسلّم مىپندارند. لذا در مقام عمل، دستاورهاى آنها نه تنها با روايات اسلامى و تحقيقات پژوهشگران مسلمان سازگار نبوده، بلكه اساسا بين پژوهشهاى خود خاورشناسان و نتايج به دست آمده از تلاش آنان نيز چندان وحدت و انسجامى مشاهده نمىشود و اين خود حكايت از آن دارد كه شيوه و ملاك و مبانى پژوهش آنان نادرست و عقيم مىباشد.
1ـ بدوى، عبدالرحمان، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه خاكزند، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1375ش.
2ـ همو، موسوعة المستشرقين، چاپ دوم: بيروت، دارالعلم للملايين، 1989م.
3ـ بلاشر، رژى، در آستانه قرآن، ترجمه محمود راميار، چاپ چهارم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374ش.
4ـ همو، درآمدى بر قرآن، ترجمه اسداللّه مبشرى، تهران، نشر ارغنون، 1372ش.
5ـ حرّ عاملى، محمّد بن حسن، وسائل الشيعه، چاپ ششم: تهران، چاپخانه اسلاميه، 1367ش.
6ـ حسن عباس، فضل، إتقان البرهان فى علوم القرآن، اردن، دارالفرقان، 1997م.
7ـ خليفه، محمّد، الاستشراق و القرآن العظيم، قاهره، دارالاعتصام، 1414ق.
8ـ زرقانى، محمّد عبد العظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن، چاپ ششم: قاهره، دار احياء الكتب العربية، بىتا.
9ـ زنجانى، ابو عبداللّه، تاريخ القرآن، تهران، منظمة الاعلام الاسلامى، 1404ق.
10ـ سيوطى، عبدالرحمان، الاتقان فى علوم القرآن، چاپ دوازدهم: بيروت، دارالكتب العلمية، 1411ق.
11ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، چاپ هفدهم: بيروت، دارالكتب العلمية، 1411ق.
12ـ طبرسى، ابوعلى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، قم، انتشارات دفتر آية اللّه مرعشى نجفى، 1403ق.
13ـ عبداللهى خوروش، حسين، فرهنگ اسلامشناسان خارجى.
14ـ غازى، عناية، شبهات حول القرآن و تفنيدها، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1996م.
15ـ كلينى، محمّد بن يعقوب، الكافى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام ، 1348ش.
16ـ معرفت، محمّد هادى، التمهيد فى علوم القرآن، چاپ دوم: قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1415ق.
17ـ نكونام، جعفر، درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، تهران، نشر هستىنما، 1380ش.
ـ18Noldke; The Koran, The Origins of the Koran, Edited by Ibn Warraq, 1998.
ـ19Montogemery Watt; Quran; Encyclopaedia of Islam.
1 ـ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 94.
2 ـ زنجانى، تاريخ قرآن، ص 55.
3 ـ نكونام، درآمدى بر تاريخگذارى قرآن، ص 13-12.
4- W. Montgomery Watt, P. 416-418.
5 ـ زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، ج 1، ص 209.
6 ـ بدوى، فرهنگ كامل خاورشناسان، ترجمه خاكزند، ص 419.
7 ـ همان، ص 420.
8- Noldeke, p. 43-58.
9 ـ كلينى، الكافى، ج 4، ص 149؛ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 106.
10 ـ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 4، ص 191.
11 ـ سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 77.
12 ـ كلينى، الكافى، ج 2، ص 629-628.
13 ـ طبرسى، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 9، ص 218؛ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ص 80-79.
14 ـ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 4، ص 732.
15 ـ معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 135 و 170.
16 ـ بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه راميار، ص 277.
17 ـ رژى بلاشر، درآمدى بر قرآن، ترجمه مبشّرى، ص 55 به بعد.
18 - Blacher, p. 254.
19- Ibid, p. 253.
20 ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 178-177.
21 ـ فضل حسن عباس، اتقان البرهان فى علوم القرآن، ج1، ص 422-421.
22 ـ عبداللهى خوروش، فرهنگ اسلامشناسان خارجى، ص 55 و 122.
23- Rod well, p. 23f.
24- Ibid.
25 ـ محمّد خليفه، الاستشراق و القرآن العظيم، ص 109-107.
26 ـ عناية غازى، شبهات حول القرآن و تفنيدها، ص 79-77.